هرزه می نامی
دخــتری را
که تـار مـويی بيـرون روسـری دارد
يا سـيگاری به دست
يا دست عاشقی در دست؟؟؟
ولی مـن
هـرزه تـو را می خوانم
کـه هـر سخن بی اساسی
با ذهـن ات همـبسـتر می شود
و افکــاری اين چنين
حـرام زاده
در دامـنـت می پـرورانـد

چشمان کور شده ات را باز کن...

گاهی لذت میبرم از این که تو مرا گاهی نمیبینی...

مرا دختر خانوم مینامند

مضمونی که جذابیتش نفس گیر است

دنیای دخترانه من نه با شمع نه با عروسک

معنا پیدا نمیکند ونه با اشک و افسون

اما تمام اینها را در بر میگیرد

من نه ضعیفم نه ناتوان

چرا که خداوند مرا بدون خشونت

و زور و بازو میپسندد

اشک ریختن ضعف من نیست قدرت روح من است

اشک نمیریزم تا توجهی را جلب کنم

با اشکم روحم را میشویم

خانه بی من سرد و ساکت است

چراکه شور و حال زندگی با صدای بلند حرف زدن

و موسیقی گوش دادن نیست

زندگی ترنم لالایی ارمش بخشی را میطلبد

که خدا در جادوی صدای من نهفته است

من تنها با ازدواج کردن و مادر شدن نیست که معنا میگیرم

من به تنهایی معنا دارم

معنای عمیقی در واژه ی دختر بودن است

اگر فرهنگ غلط و کوتاه نظری مرا ضعیفه میخواند

باز هم قوی تر از قبل از پشت همین واژه سربلند میکنم

و لبخند میزنم چرا که خداوند مرا دختر افریده

و همین برای من کافیست...

وقتی خیس از باران به خانه رسیدم … برادرم گفت : چرا چتری با خود نبردی؟ … خواهرم گفت : چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟ … پدرم با عصبانیت گفت : تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد… اما مادرم در حالی که موهای مراخشک می کرد گفت… باران احمق… این است معنی مادر.... (دکتر علی شریعتی )

خدایا!مرگ همیشه با من است.همچنان که زندگی آرام و موقر پیش روی من راه میرود وگاهی برایم چراغی روشن میکند.وبه گلدان ها آب میدهد.اگر یاد تو نباشد ،اگر نور شفاف تو مرا گرم نکند،چگونه زمستان های بی پرنده را پشت سر بگذارم؟چگونه در ایوان بایستم و آنقدر دستم را دراز کنم که در هر سیاره ای یک گل سرخ بکارم؟
خدایا مرگ همیشه با من است.گاهی آن راروی نقش های قالی می بینم وگاهی روی شاخه های خشک درختان کهن و بعضی وقت ها هم با من روی یک صندلی می نشیند و از پنجره به بیرون زل میزند اگر نام تو را بلد نباشم ،اگر نگاه قشنگ تو مرا بیدار نکند چگونه عاشق بشوم وکلمات تازه را از فرشته بالدار یاد بگیرم؟چگونه روزها و شب ها راصیقل بدهم که شبیه عشق بشوند؟

من رشته محبت توپاره می کنم!شایدگره خوردوبه تونزدیک ترشدم....

کاش اون لحظه ای که یکی ازت می پرسه حالت چطوره وتو جواب میدی خوبم!کسی باشه که محکم بغلت کنه وتو گوشت بگه :میدونم که خوب نیستی!!!!!!!!!

پیامی ازطرف خدا:

میدانم گاه وبی گاه دلت تنک میشود

همان دل های بزرگی که جای من درآن است

آنقدرتنگ می شودکه دیگرمراهم فراموش می کنی

داتنگی هایت راازخودت بپرس

نگران هیچ مباش هنوزمن هستم

هنوزخدایت همان خداست

هرگاه بغض کردی ومراازیادبردی صدای شکسته شدن پل بین خودم وتوراشنیدم

من هنوزحتی اثرسرانگشتانت راازیادنبرده ام

هرشب که میخوابی من روحت رانگاه میدارم تاتوآرام وراحت باشی

دستان مهربانم قلبت رامی فشارد

شب هاکه خوابت نمی برد

دلتنگی هایت رابرایم بنویس ودیگرنگران هیچ مباش

من بیدارم وازتومحافظت میکنم

پروردگارت،باعشق